خاطرات پشت دوربین

ساخت وبلاگ
 یک شب که واسه ادامه فیلمبرداری از تالار راهی خونه عروس و داماد شدیم، سوار تاکسی شدیم. راننده تاکسی آقای جوونی بود. یک ساعتی سوار تاکسی بودیم و توی این فاصله آقای راننده از ماجرای شب عروسیش گفت.   من هم به نقل قول از ایشون میگم. آقای راننده گفت: ش خاطرات پشت دوربین...
ما را در سایت خاطرات پشت دوربین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sanaz1359a بازدید : 112 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 3:02

 جشن تولد دختر کوچولوی چهار ساله بود که توی خونشون برگذار میشد. یک خونه کوچیک با کلی مهمون، اون هم نه مهمونهای کوچولو. همه مهمونها خانمهای بزرگسال بودند.در کل هفت یا هشت تا بچه بودند.   مادر دختر کوچولو یک پسر هشت ماهه هم داشت، که این بچه خیلی بیت خاطرات پشت دوربین...
ما را در سایت خاطرات پشت دوربین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4sanaz1359a بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 3:02